اشارت جهل
حال اگر قلمِ آلودهام به خامهی بلاهت بر لوح زندگی جریان یافته، از پی جهلش میرود که دیگر نگاشتن بر طریقت وهم نشاید و امروز بر خویش نهیب میزند. امروز صورتی از اطلاقِ شرارت یافت شده؛ «شرارت»ی نه از آنروی که واجد نیرویی شیطانی باشد بلکه بهسبب انکار پیوستهی وقایع، سرکوب آگاهی و بهابتذالکشاندن مفاهیم والای انسانی، آنهم در ردایی از دین، اخلاق و وطندوستیست. و «اطلاق»، گرفتاریاش در بنبستی اخلاقیست؛ لحظهای که تنها بخشی از مفاهیم به اسارت شر درنیامدهاند و این ترجمان زندگیست، تحدیدشده در بند صرف و نحوش. در چنین شرایطی، امیدواری به سربرآوردن خیر از دل این نظم مسلط، سادهدلی نه که غفلت است. و اما شر، آنگاه که مضطر شود، «الغریق یتشبث بکل حشیش» باشد و این حشیش را گاه آزادی خطاب کند، گاه وطن و گاه مقاومت. عبارات و واژگانی که همخانوادهی خیر آمدهاند اگر به خدمت بقای شر درآیند، تهی شوند از درون و بدل به نقابی برای استتار شر. گاهِ آنکه زبان اهرمی شود برای کنترل بیش از آنکه ابزاری نزد معرفت باشد، واژگان به مذبح مصادره برده میشوند. عدهای با نیت خیرخواهانه و جمعی از سر سردرگمی، همین ...