پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۲۵

مقدم هم‌رزم

تصویر
گاه هرآنچه تلاش آدمی که در پی نگاشتن است، لمس کلمات باشد در دل تاریکی. تو دست می‌یازی در طلب خویشتن‌ت اما جهالت عایدی توست. «نخستین» را به‌خاطر ندارم اما نوشتار، آوردگاه درهم‌تنیدگی اوهام باشدم که واژگان را به پیکار خویش فرامی‌خوانی تا جراحت‌شان بر تن‌ات، تو را فکر آموزد. خواه سطور مرقوم بر این لوح را اجتماع غوغای جهالتم دریابم یا آن‌که از آن لغزش واقعیت بر تار وجودی‌ام را عبارت کنم، بر من یکسان باشد. هرآینه آدمی را دروغی باید که زندگی را معنا یابد و اکنون در میان واگویه‌های آغازین نغمه‌های زندگی و تداوم گام‌نهادن بر قصیده‌ی حیات، هرآنچه به گوش می‌رسد هموارگی مرگ و فراموشی‌ست. و سوگند به مرگ؛ که پهنه‌ی حیات ز نور خود آکنده کرده و شباهنگام آدمی را چشم به آسمان باشد. دیدگانی در پی امّید که نور از هور مرگ وام دارد، حال‌آن‌که آدمی طالب مصدر حضور است بر جولانگه حیات و مشمول اندک تجربتی از مرحمت دیگری، لیک عالی‌ترینِ افعالش مرگ باشد. گاهِ آن‌که انسان خویش بیند و تنها در تربت نسیان دیگران جای‌گیرد، سوگند یاد کند به‌نام خویشتن و سر دهد فغانی را به‌بلندای حسرت زندگی. فقدان بلیغ بشر را بقا اعتبا...